هزارپا، حشره ای دراز و زرد رنگ که بدنش از حلقه های بسیار تشکیل شده و در هر حلقه یک جفت پا و جمعاً بیست و دو جفت پا دارد، در جلو سرش نیز یک جفت قلاب دارد که با آن حشرات دیگر را شکار می کند و درازیش تا ده سانتی متر می رسد، پرپایه، سدپایه، سدپا، گوش خز
هِزارپا، حشره ای دراز و زرد رنگ که بدنش از حلقه های بسیار تشکیل شده و در هر حلقه یک جفت پا و جمعاً بیست و دو جفت پا دارد، در جلو سرش نیز یک جفت قلاب دارد که با آن حشرات دیگر را شکار می کند و درازیش تا ده سانتی متر می رسد، پُرپایِه، سَدپایِه، سَدپا، گوش خَز
دهی است از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان، واقع در 15000گزی جنوب باختری بهار و 6000گزی جنوب شوسۀ همدان به کرمانشاه، کوهستانی و سردسیر و دارای 220 تن سکنه و آب آن از رود خانه حیدرقاضی خان و محصول آن غلات و توتون و لبنیات و قلمستان و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان، واقع در 15000گزی جنوب باختری بهار و 6000گزی جنوب شوسۀ همدان به کرمانشاه، کوهستانی و سردسیر و دارای 220 تن سکنه و آب آن از رود خانه حیدرقاضی خان و محصول آن غلات و توتون و لبنیات و قلمستان و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
تابندۀ گوش، پیچندۀ گوش، گوش پیچ، گوش تابیده، پیچیده گوش، گوشمال و تاب دادن گوش برای سیاست و تأدیب و عقوبت، (ناظم الاطباء)، گوشمال، پارچه ای باشد که بر دور گوش پیچند، (برهان)، پارچه ای که بر دور کله و گوش پیچند، (ناظم الاطباء)، گوش پیچ
تابندۀ گوش، پیچندۀ گوش، گوش پیچ، گوش تابیده، پیچیده گوش، گوشمال و تاب دادن گوش برای سیاست و تأدیب و عقوبت، (ناظم الاطباء)، گوشمال، پارچه ای باشد که بر دور گوش پیچند، (برهان)، پارچه ای که بر دور کله و گوش پیچند، (ناظم الاطباء)، گوش پیچ
مرکّب از: گوش + خار، خارنده + -ک، پسوند سازندۀ اسم از صفت، (حاشیۀ برهان)، هر چیز که بدان گوش خارند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، میل گوش پاک کن. (جهانگیری: گوش خبه)، گوش خاره، جانوری را نیز گویند بسیارپای که به گوش مردم رود و مردم را بی آرام سازد و بسا باشد که هلاک کند، و آن را هزارپا هم میگویند. (برهان) (آنندراج)، هزارپا. (ناظم الاطباء)، ظاهراً در این معنی گوش خارک مصحف گوش خرک و آن مصحف گوش خزک باشد. رجوع به گوش خزک و گوش خزه شود
مُرَکَّب اَز: گوش + خار، خارنده + -َک، پسوند سازندۀ اسم از صفت، (حاشیۀ برهان)، هر چیز که بدان گوش خارند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، میل گوش پاک کن. (جهانگیری: گوش خبه)، گوش خاره، جانوری را نیز گویند بسیارپای که به گوش مردم رود و مردم را بی آرام سازد و بسا باشد که هلاک کند، و آن را هزارپا هم میگویند. (برهان) (آنندراج)، هزارپا. (ناظم الاطباء)، ظاهراً در این معنی گوش خارک مصحف گوش خرک و آن مصحف گوش خزک باشد. رجوع به گوش خزک و گوش خزه شود
کرم هزارپا. (رشیدی). به معنی گوش خز است که هزارپا باشد. (برهان). گوش خزه. گوش خز. گوشالنگ. گوش سنب. گوش خیزک. - امثال: مار با بی پایی بیش از آن دود که گوش خزک با هزارپای
کرم هزارپا. (رشیدی). به معنی گوش خز است که هزارپا باشد. (برهان). گوش خزه. گوش خز. گوشالنگ. گوش سنب. گوش خیزک. - امثال: مار با بی پایی بیش از آن دَوَد که گوش خزک با هزارپای
دهی است از دهستان صالح آباد بخش جنت آباد شهرستان مشهد واقع در 12هزارگزی شمال باختری صالح آباد، سر راه شوسۀ عمومی مشهد به صالح آباد. جلگه و معتدل و سکنۀ آن 357 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و پنبه و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان صالح آباد بخش جنت آباد شهرستان مشهد واقع در 12هزارگزی شمال باختری صالح آباد، سر راه شوسۀ عمومی مشهد به صالح آباد. جلگه و معتدل و سکنۀ آن 357 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و پنبه و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)